احياي ميراث حكمت و پاسداشت سنت
احياي ميراث حكمت و پاسداشت سنت
بررسي و ارزيابي انديشه هاي سيد جلال الدين آشتياني
مقدمه
« [خداوند] به هر كس كه بخواهد حكمت مي بخشد و به هر كس داده شود، به يقين چيزي فراوان داده شده است و جز خردمندان، كسي پند نمي گيرد.» درخشش كارنامه علمي و فرهنگي ايران اسلامي، مرهون تلاش هاي بي دريغ انديشمندان پر كار و كم توقعي است كه در طول حيات پر بركت خويش، در راه اعتلا و شكوفايي تمدن درخشان گذشته شبانه روز تلاش كردند و بي ادعا نتيجه تلاش خود را در معرض نسل هاي آينده قرار دادند؛ مرداني كه بي اعتنا به شهرت و شوكت ظاهري، عاشقانه قدم در وادي پر مرارت تحقيق و تتبع نهادند كه ثمره جهد و جهاد بعضي از اين رادمردان از بسياري مؤسسات پر هياهو بيشتر و ژرف تر است. استاد سيد جلال الدين آشتياني- حكيم و عارف نامدار معاصر- از جمله محققاني است كه مشتاقانه در راه احياي ميراث پيشينيان گام برداشت و تنها به تصحيح و تقرير عبارات و انديشه هاي گذشتگان اكتفا نكرد و خود نيز به فراخور حال به ارائه نظريات بديع و ماندگار پرداخت.
در زمانه اي كه پرداختن به آرا و افكار عادي ترين دانشمندان غربي موضوع بسياري از رساله ها و پايان نامه هاي علمي قرار گرفته است، بررسي و ارزيابي انديشه حكماي معاصر اين آب و خاك قدر و منزلت آنان را هويدا كرده و امتيازات آنان را آشكار مي كند.
بيان مساله
سهم استاد آشتياني در احياي ميراث گذشتگان
سير تاريخي جريان فكري حكمت و فلسفه اسلامي
1- دوره ترجمه و ظهور مترجمان بزرگ فلسفه كه محدوده زماني آن سده هاي دوم و سوم هجري قمري و مهم ترين شخصيت فلسفي آن كندي است.
2- عصر اكابر و ارباب معرفت و صاحب نظران حكمت و فلسفه كه از سده چهارم تا ششم هجري قمري به طول انجاميده و دوران نوآوري، ابداع و پختگي فلسفه اسلامي است. از چهره هاي سرشناس، تاثير گذار و جريان ساز اين دوره مي توان از حكماي الهي اي چون ابونصر فارابي، شيخ الرئيس ابن سينا، ابن رشد و سهروردي نام برد.
3- عصر شارحان فلسفه و حكمت كه از سده هفتم تا دهم هجري قمري به طول انجاميده و دوران شرح و تفسير و تقرير و تبيين آراي متقدمان بوده است. در صدر حكماي اين مقطع بي ترديد خواجه نصير الدين طوسي است و شخصيت هايي چون قطب الدين شيرازي، علامه حلي- كه گرايش هاي كلامي دارد- دشتكي و دواني نيز از برجستگان اين دوره اند.
4- عصر تجديد حيات فلسفه و حكمت كه مقارن با دوران استيلاي صفويان بر ايران بود و حيات فلسفي ايران مجددا رشد يافت و چهره برجسته اي چون صدر المتالهين شيرازي را معرفي كرد كه علاوه بر آثار و تحقيقات گسترده و فراوان، مكتب صدرايي را نيز ابداع كرد. از نام آوران اين عصر مي توان از ميرداماد و مير فندرسكي هم نام برد. (2)
5- عصر مدرسان حكمت و فلسفه و نوعا شارحان مشرب صدرايي است كه از قرن دوازدهم تا قرن چهاردهم هجري قمري تداوم يافته است. اين دوره از جمله ادوار مبهم و تاريك و غير شفاف در تاريخ حكمت ايران زمين است كه نحوه انتقال مشارب فلسفي و عرفاني و سرگذشت شاخص ترين حكما و عرفاي آن در هاله اي از ابهام قرار داشت. آخوند ملاعلي نوري، ملا عبداللّه زنوزي، آقا محمد رضا قمشهاي، آقا سيد رضي مازندراني، محمد صادق اردستاني، ملا اسماعيل درب كوشكي، آقا علي مدرس، حاج ملا هادي سبزواري، آقا محمد بيد آبادي از منتقدان برجسته اين دوره اند كه تلاش آنها در احياي مكتب صدر الدين، امروزه ديگر بر كسي پوشيده نيست. از بزرگان متأخر نيز مي توان از علامه محمد كاظم عصار، علامه طباطبايي و استاد آشتياني نام برد كه سهم استاد آشتياني در معرفي اين دوره از حيات فلسفه و حكمت سهمي ارزشمند است و اگر تلاش ايشان نبود، بسياري از آثار و صاحبان آنها در گذر زمان فراموش مي شدند. هر چند شايد نام اين بزرگان را در بعضي تذكره ها يا كتاب هاي تاريخ و تراجم رجال گذشته ديده باشيم اما از نقش استاد محترم در شناخت تفصيلي و تحليلي آرا و انظار اين بزرگان نمي توان به سادگي گذشت.
لزوم تدوين تاريخ كامل فلسفه و عرفان و ابهام زدايي از آن
ايشان در خلال نوشته هاي خود انگيزه ها و اهدافي براي اين طرح عظيم ذكر مي كنند. علاوه بر اين براي تكميل يا مفصل كردن اين طرح راهكارها و ضوابطي بيان مي دارند كه مي توان آنها را در چند عنوان خلاصه كرد.
انگيزه ها و اهداف
به نظر ايشان نداشتن يك تاريخ فلسفه و عرفان و بي خبري از كيفيت پيدايش حكمت و معرفت در سرزميني كه هزاران استاد مسلم علوم عقلي، عرفاني، رياضي، طبيعي و طب را به خود ديده است كه جهان معرفت را به نور وجود خويش منور ساخته اند، تاسف آور است و بي مبالاتي و بي فكري در نگهداري آثار و مشخصات بزرگان علم و فضيلت منجر به زيان فاحش مي شود.(4)
2- خاتمه نيافتن فلسفه و حكمت اسلامي به ابن رشد و ظهور ستارگان درخشاني در آسمان علم و معرفت كه به حسب فكر و نظر برتر از او بودند؛ همچون شهاب الدين سهروردي، خواجه طوسي و صدر الدين شيرازي.(5)
3- اصلا راي و نگرش ذهن انديشمندان غربي در مورد عرب قلمداد كردن دانشمندان ايراني و تلاش براي مستند سازي هويت بزرگان گمنام.(6)
استاد نداشتن يك تاريخ كامل و تحقيقي و همه جانبه در فلسفه و حكمت الهي در ايران اسلامي را نقصي بزرگ و حاكي از بي عمقي محيط علمي و سهل انگاري مديران در تدوين تاريخ و سند هويت گذشتگان پر افتخار اين مرز و بوم مي داند. تا جايي كه ابهام و گمنامي رجال و ارباب معرفت به حدي بوده كه مؤلفان غربي محققان ايراني را عرب قلمداد كرده اند. كيفيت پيدايش انواع مشارب فلسفي و حكمي در ايران بر خود ما پوشيده است تا چه رسد به كساني كه بخواهند از طريق ما در اين مهم، به تحقيق بپردازند.(7)
4- خط بطلان كشيدن بر اين توهم كه فلسفه اسلامي صرفا رونوشتي از مكتب يونانيان است.
ايشان در برابر مستشرقاني كه فلسفه اسلامي را همان فلسفه يونان باستان پنداشتند، صراحتا موضع گرفته و خاطر نشان مي كند كه حكمت متعاليه موجود در آثار صدر المتاليهن و اتباع او در مقام مقايسه با اصول و قواعد حكماي يوناني بسيار گسترده تر و كامل تر و تحقيقات مندرج در آن يا به كلي جديد و بديع است يا به صورت ناقص در كتب پيشينيان مطرح بوده است.(8)در جايي ديگر تاكيد مي كند الهياني كه در اسفار موجود است با آنچه از يونان وارد حوزه تمدن اسلامي شد، قابل قياس نيست. مثلا آنچه فلسفه اسلامي در مساله علم حق به اشيا نگاشته اند، دو برابر تمام الهياتي است كه ارسطو دارد.(9)
5-ارائه تصويري واقع بينانه از مكتب اصفهان و خدمات صفويه در رونق گرفتن بازار علم و معرفت. استاد آشتياني از بين مكاتب متعدد و مشارب مختلف حكمت و معرفت، در ادوار تاريخ فلسفه و حكمت و عرفان اسلامي مكتب اصفهان را از جهت كيفيت و كميت پر ثمرترين دوران به حساب مي آورد كه ماحصل اين مكتب ظهور شخصيتي چون صدر الحكما و المتألهين است كه بنيانگذار مكتبي كه در غرب آن را «مكتب اصفهان» مي نامند.(10)
به عقيده استاد آشتياني آنهايي كه تمدن ايران در دوره صفويه را منحصر و محصور در هنر معماري و كاشيكاري بناهاي با شكوه و نقاشي و خطاطي كرده اند چون سخت در اشتباهند. دوران صفويه، دوران ظهور ذوق و استعدادهاي نهفته در باطن ملت ماست كه به تبع آن در علوم عقلي و حكمي نيز شكوفايي خود را نشان داده است.(11)
عدهاي از معاصران از روي بي خبري، علما و دانشمندان عصر صفويه را خلاصه در فقهاي عرب حله و جبل عامل كرده و گفته اند در اين عصر به اهل حكمت و فلسفه و شعر و ادب توجهي نشده است. در حالي كه استاد آشتياني اين مطلب را صريحا انكار كرده و بر آن تاكيد مي كند. بزرگ ترين حكما و عرفا و متألهان در اين عصر به وجود آمده اند و بهترين آثار فلسفي عرفاني زاييده فضاي پخته علمي اين دوران است و حكمتي كه تا زمان معاصر امتداد يافته، ريشه و اساس آن به دوران صفويه بر مي گردد.(12)
حواشي و تعليقات و شروحي كه بر «شفا» در اين عصر نوشته اند، چند برابر آثاري است كه طي قرون متمادي در مقام شرح بر كلمات شيخ الرئيس نگاشته شده است. حواشي ميرداماد بر شفا و تعليقات شاگرد او سيد احمد بر شفا از نمونه هاي ارزشمند اين دوره است. البته تعليقات ملا صدرا بر شفا بين همه حواشي بي نظير است و الحق كليد فهم شفا در دست صدر المتألهين بوده است. حواشي او در عين آنكه معضلات شفا را حل كرده است، خود بسيار محققانه و شايسته تعمق است.(13)
6- معرفي و تمجيد حكمت متعاليه ملا صدرا و شاگردان او به عنوان ما حصل و دستاورد مكتب اصفهان. ملا صدرا در كتب خود عمده مباني عرفاني را با قواعد برهان تطبيق كرد و از طريق بر پايي برهان بر قواعد كشفي اثبات كرد كه بين مؤداي براهين عقل و نظري و واردات ذوقي و كشفي تباين ذاتي وجود ندارد بلكه فرق و امتياز به شدت و ضعف است. آنچه مانع نيل به حقايق از طريق شهود است، به عينه مانع از ادراك و رسيدن به آن از طريق نظر است.(14)
به تصريح اشتياني، آخوند ملا صدرا در پروراندن مسائل دشوار و بيان مشكل ترين مطالب به صورت هاي مختلف و عبارت هاي گوناگون اعجاز كرده است و علت برتري كتب او بر ساير فلاسفه و حكما در همين نكته نهفته است. وي در جمع بين مباني حكمي و حكمت بحثي و قواعد ذوقي و عرفاني نظير ندارد. در سلوك علمي و فهم حقايق و حل دشواري ها هميشه ميانه رو بوده و از تعصب خشك و بيجا و طرفداري يك جانبه به دور بوده است.(15) از اين رو حكمت متعاليه او در عين اينكه امتزاج و تلفيقي از شعب فكري و علمي است، لكن در تدوين و تأسيس آن، استقلال فكري خود را حفظ كرده و در جميع مراتب و مقامات- از تبتل تا فنا به اقليم خدا- اين روحيه را استمرار بخشيده است.(16)
7- يافتن و استخراج طرق و مشارب فلسفي حكمي در ميان آثار حكماي مجهول القدر.
به نظر ايشان در گوشه و كنار اين مرز و بوم حكماي ناشناخته اي وجود داشتند كه ترسيم كننده بسياري از خطوط و نحله هاي فكري بوده اند. ايشان ياد آور مي شود كه در پژوهش هاي خود به كتب عجيبي برخورد كرده اند كه شهرت ندارند
لكن از مطاوي اين كتب طرق فلسفي و تاثير و تاثرات مكاتب مختلف و فراز و فرودهاي آنان مشخص مي شود.(17)
ضوابط و راهكارها
الف. دست اندركاران اين امر بايد از ميان انديشمندان اين آب و خاك گزينش شده و تحت نظارت و اشراف فردي ورزيده و خبره فعاليت كنند و از مستشرق و محقق غربي توقع چنداني نمي توان انتظار داشت.
ايشان ضمن انتقاد از نبود يك تاريخ علوم عقلي تحقيقي كه مشتمل بر نحوه پيدايش اين علوم در ايران و علل ظهور و تكامل آن در اين سرزمين و علل تقدم و برتري ايرانيان بر ساير ملل باشد، اعتراض خود را به اين امر وارد مي كند كه در مقام معرفت به احوال و آثار دانشمندان خود منتظر مستشرقان نشسته ايم، حال آنكه سست ترين اثر در اين قسمت از دانشمندان بيگانه، مأخذ و مرجع معلومات دانشمندان ماست.(18)
به عقيده استاد محترم نگارش و تدوين تاريخ فلسفه و عرفان و كيفيت تطور اين دو علم در ايران اسلامي و تحقيق، تفحص و تدبر در آرا و اقوال و عقايد حكما و عرفاي اين ديار از عمده مستشرق يا محقق غربي بيرون بوده و دانشمند طالب معرفت بايد با همكاري دانشمندان ايران، آن هم با ارشاد و ياري فرد ورزيده در حكمت الهي به مقصود خود نائل شود.
ب- ميانه دار و رهبر اين تشكيلات بايد فردي متخصص در فلسفه و عرفان باشد و نه يك راوي صرف.
استاد آشتياني راز اشتباهات بسياري از مستشرقان و به تبع آنها ايرانيان و انديشمندان ديگر را در عدم تمحض و تخصص در فلسفه و عرفان اسلامي مي داند و معتقد است سر اينكه بيشتر مورخان بي غرض- چه شرقي و چه غربي- دچار اشتباهات بزرگي شده اند، اين است كه فيلسوف نبوده اند. بدون شك مورخ فلسفه بايد خود متخصص در فلسفه باشد، نه آنكه فقط به حكايت اقوال فلاسفه و عرفا بپردازد. بدون اينكه توجه كند كه آراي دقيق فلسفي در چه عصري نضج گرفت و مبدا آن از كجاست و چگونه فلاسفه متأخرين از متقدمين متأثر شده اند.(19)
ايشان از اينكه تاريخ فلسفي عرفاني در دست نداريم و در اين زمينه از ابتدايي ترين تحقيق هم خودداري كرده ايم به شدت گلايه مي كند و تأكيد مي ورزد كه بايد گروهي از محققان صاحب رأي و داراي عمق كامل در درك مباني و مسائل فلسفي دست به دست هم دهند و با تدوين يك تاريخ مستند كه مشتمل بر منتخباتي از آثار و افكار حكماي الهي و عاري از هر گونه ابهام باشد، دين خود را ادا كنند.(20)
با اين اوصاف استاد محترم به پيشنهاد هانري كربن، شخصا شروع به تدوين منتخباني از آثار حكماي الهي ايران مي كند. البته در كيفيت و چگونگي كار اختلاف نظر داشته اند، چرا كه در كربن معتقد به نقل مطالب انتخابي از هر فيلسوف شامخ بوده و قائل به اظهار نظر پيرامون آن نبوده است اما استاد محترم نقد و نظر را شايسته دانسته و عدول از چنين شيوه اي را خالي از ارزش علمي مي شمارند. بايد افكار فلسفي و عرفاني مورد مقايسه قرار گيرند و تاثير هر كدام معلوم شود تا مقام و منزلت صاحبان آرا مشخص شود.
البته وقتي كربن مطالب مرتبط با ميرداماد و مير فندرسكي را مشاهده مي كند، ضمن صحه گذاشتن بر طاقت فرسا بودن و پر مشقت بودن اين رويكرد بر تداوم آن البته با اختصار بيشتر تاكيد مي كند.
آقاي آشتياني خود در ارزيابي منتخبات صراحتا اذعان به نقص و كمبود در فعاليت هاي انجام شده مي كند. لكن متذكر مي شود اين قدم اول براي ايجاد راهي در اين دشت پهناور و ناشناخته است كه خود به تنهايي و معاضدت مؤسسات علمي- پژوهشي برداشته است و مشكلات نسخه نويسي و تصحيح آن را محتمل شده تا راهي براي كاوش پژوهشگران باز شود و توسط آيندگان به سامان برسد.(21)
ايشان در منتخبات تنها به حكايت حكيمان اكتفا نكرده بلكه به حكمت آنان نيز مي پردازد و از زندگينامه نگاري و شرح حال نويسي به اندكي بسنده كرده، بيشتر حجم مطالب را تحقيقات در بر مي گيرد. مثلا در جلد اول حدود 60 صفحه به ميرداماد اختصاص داده شده كه از اين ميزان كمتر از يك صفحه حاوي معرفي نامه و مابقي در بردارنده مطالب مهمي چون حدوث دهري، نحوه اتصاف ماهيت به وجود، علم حق تعالي عالم برزخ و.. است كه به تبع پيرامون آنها پرداخته است.
نوع نگاه استاد آشتياني به سنت
دلبستگي و شيفتگي استاد آشتياني به سنت ناب حكمي و تلاش و حركت در امتداد فلسفه و عرفان سنتي از ويژگي هاي زندگي علمي حكيمي است كه به قول استاد جوادي آملي، «جامع فقهين و آيت حكمت و فقه» بود.(23)
اما اين دلدادگي به سنت و غوص شدن در ژرفاي آن هرگز منافات با پويايي و نوآوري و ارائه تقريرها و بيان انديشه هاي نوين نبود وي اگر چه بر مشرب حكمت متعاليه سير مي كرد اما در مجموع شيوه اي مستقل و نگاهي اجتهادي- انتقادي داشت.
به گفته دكتر داريوش شايگان سنت براي سيد جلال يك جسد نبود تا بخواهد به تشييع جنازه بپردازد بلكه خود او تجسم سنت بود و وظيفه خود را معرفي اين سنت مي دانست و گوشزد مي كرد كه بيرون از اين درياي عميق ژرفايي وجود ندارد و خبري نيست. وي ضمن تبيين تفاوت سنت گرايي و بنياد گرايي خاطر نشان مي كند در اولي گوهر دروني و ابتدايي سنت به عنوان پايه هرم محفوظ است و لايه هاي فرهنگ و تمدن روي آن را مي پوشانند و به آن شكل جديد مي دهند اما بنياد گرايان قصد كنار زدن لايه ها و ناديده انگاشتن آنها را دارند تا به هسته سنت برسند (شهروند امروز).
صيانت از سنت او را بر آن داشت تا به جاي تأليف كتب مستقل، آثاري را كه رنگ و بوي مهجوريت آنها را فرا گرفته بود، احيا كند و نظرات خود را به صورت تعليقه يا مقدمه بر حاشيه يا ابتداي نسخ تصحيح شده بنگارد؛ تعليقات و مقدماتي كه گاه از اصل متن غني تر و مفصل تر بودند.
استاد آشتياني نه فقط سنت گرا بلكه خود روايتي از سنت بود. احياگر سنت و شارح آن بود. در عين اينكه مدرس، مؤلف و مصحح سنت بود. سخنگوي سنت بود. جزو سنت و غرقه در آن بود.(24)
هانري كربن در اين رابطه پس از آنكه او را ملا صدراي عصر ما كه دوباره زنده شده خطاب مي كند، خاطر نشان مي كند كه وي نماينده تمام عيار فلسفه ديرين است؛ منتهي فلسفه ديريني كه به نحوي كاملا امروزي درك شده است و در واقع آثار ايشان اين سنت ناب را متجدد مي كند (شرح مقدمه قيصري مقدمه هانري كربن ترجمه سيد حسين نصر).
بسياري از متفكران از اينكه آنها را سنتي بنامند و به صفت سنت گرايي شهرت يابند هراس داشته و بيم دارند در قالب يك «ايسم» محدود شوند اما آشتياني نه تنها باكي ندارد بلكه از آن استقبال مي كند و به آن اصالت مي دهد و شايد يكي از دلايل حضور كربن در ايران جست و جوي بقاياي اصيل روح و فكر ايراني بود كه مصاديق ملموس اين سنت بسيار اصيل علامه طباطبايي و مرحوم آشتياني بودند. ايشان از سنت يك مجموعه ذي حياتي را اداره مي كنند كه ظاهرا فروع و گرايش هاي متنوع و متكثري دارد اما اگر از بيرون بدان بنگريم، جريان واحدي مي بينيم و شعبي هم اگر موجود است، مكمل اين مجموعه منسجم است. اين سنت از ايران باستان تا امروز امتداد داشته و مدنظر بوده و شايد شبيه به مفهومي باشد كه از آن به «جاودان خرد» تعبير مي كنند. هر حكيمي به اين سرمايه ارجمند چيزي افزوده و آن را پربار ساخته تا به امروز رسيده و امثال آشتياني وظيفه خود را حفظ و انتقال اين ميراث به نسل هاي بعدي مي دانند.
مقام آشتياني به عنوان آخرين حلقه حكماي سنتي ايران بلكه به عنوان نخستين حكيمي كه مؤسس طريقي تازه در حكمت اسلامي است، ستودني است. ايشان از سنت گذشته در نگذشت و آن را متعلق به گذر زمان نمي دانست و از اين رو شايد بتوان يكي از مهم ترين دستاوردهاي كارنامه ايشان را در اين معنا جست و جو كرد كه او فضاي معنوي «اكنون» را نيازمند به معنويت «گذشته» مي دانست و از اين رو قصد داشت تا گذشته را به «اكنون» و «هميشه» تبديل كند.(25)
استاد آشتياني به عنوان حافظ ميراث فكري، فرهنگي، ذوقي، رابطه بين استاد و شاگرد و انتقال مشعل فلسفه و عرفان اسلامي را از يك نسل به نسل ديگر به صورت بي سابقه روشن كرده و در برخي موارد به تصريح دكتر سيد حسين نصر، براي اولين بار چگونگي انتقال سنت فلسفي را در اسلام نمودار كرده اند.(26) ايشان مي فرمايد:
«... بدون شك تحول شگفتي كه در دهه هاي اخير در بهتر شناختن فلسفه اسلامي انجام پذيرفته، مرهون فعاليت هاي خستگي ناپذير استاد آشتياني است و نام ايشان همواره به عنوان يكي از پيشاهنگان راه كشف دوباره ميراث فلسفي اسلامي ايران و احياي اين سنت فكري كه تنها وسيله دفاع فكري در مقابل تهاجم انديشه هاي ضد حكمت الهي و دنيامدارانه جديد است، ثبت خواهد شد. ديگران را رسالت، مقابله با اين فلسفه بود ولي استاد آشتياني كار خود را در حفظ و استمرار و احياي فلسفه اسلامي مي ديدند و سلاح اين مبارزه فكري براي ديگران را فراهم كردند. در اين زمان كه كاخ فلسفي غرب از درون تزلزل يافته و نه يكي دو بلكه بسياري از فلاسفه غربي از پايان نفس فلسفه سخن مي گويند و هستند، آنان كه با جديت در جست و جوي فلسفه به معني عشق به حكمت، به سوي فلسفه اسلامي روي مي آورند و در اين دوران كه نسلي جوان تر در ايران و ساير ممالك اسلامي خود باختگي نسل گذشته را در مقابل فلسفه غربي از دست داده و با چشمي باز به سوي يافتن دوباره خويش در بعد فكري و فلسفي آن هستند، اهميت كوشايي پياپي توأم با حدت فكر و ايمان و عشق به حق و حقيقت كه در وجود استاد آشتياني، ساري است نمايان مي شود....».(27)
استاد غلامحسين ديناني كه از دوستان نزديك و از ياران دوران طلبگي استاد آشتياني بوده اند، در رابطه با سنت گرايي ايشان معتقدند استاد آشتياني نه با فلسفه غرب آشنايي داشت و نه خواستار و دوستدار آشنايي با فلسفه جديد بود. ايشان با اينكه به سنت وفادار ماند و نمي خواست كه از آن فاصله بگيرد، در عين حال كارهايش اصيل و سنگين و عميق هستند. در واقع مرحوم آشتياني ادامه سنت بود و امتيازش در اين بود كه سنت را تحريف نكرد و نگذاشت در سنت انقطاع حاصل شود؛ چرا كه اگر در سنت انقطاع حاصل شود، ديگر احيايش آسان نيست.(28)
غلامرضا اعواني- رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران- استاد آشتياني را تبلور يك سنت الهي در ايران مي دانند كه سنت حكمت الهي و تأله بزرگ ترين چيزي است كه براي انسان باقي مانده است. ايشان ضمن تاكيد بر اين نكته كه استاد آشتياني بزرگ ترين مدرس و حكيم الهي در زمان ما بودند، خاطر نشان مي كند كه اين حكيم الهي جامع علوم منقول و معقول هستند. اعواني سيد جلال الدين آشتياني را متعلق به نوعي سنت اوپانيشادي مي داند. اوپانيشادي كلمه اي سانسكريت است به معنايي شبيه به تلمذ؛ يعني نشستن نزد استادي و شنيدن از او و نقل سينه به سينه آموزش ها. به نظر وي آشتياني از آخرين حلقه هاي آموزش جدي شفاهي حكمت در ايران بود كه در اين سنت، كتاب اگر در كار باشد تنها واسطه اي براي بيان است و آموزش اساسي به صورت شفاهي انجام مي پذيرد.(29)
پروفسور جيمز موريس- استاد دانشگاه اگزتر انگلستان و شاگرد استاد- درباره شيوه تدريس ايشان مي گويد: « شيوه تدريس استاد سنتي و به صورت بحث و گفت و گو بود. مثلا وقتي فصوص الحكم مي خوانديم، متن به صورت كلمه به كلمه به بحث گذاشته مي شد. البته محدود به متن پيش رو نبوديم بلكه همه تاريخ انديشه اسلامي را مرور مي كرديم. ايشان فلسفه ملاصدرا و حكمت ابن عربي را از روي نسخه هاي خطي اي كه خود ترجمه كرده بود، تدريس مي كرد». پروفسور معتقد است او به دنبال ارائه مكتب جديدي نبود بلكه احيا كننده برخي مكاتب فلسفه اسلامي بود. او حقايق نهفته در اين مكاتب را آشكار كرد و پلي بود بين سنت و عصر امروز (مقاله پاي صحبت جيمز موريس).
به هر حال استاد آشتياني چنان به درون سنت توجه داشت و از ماوراي آن گريزان بود كه به سنت گرايي خود هم توجه نداشت و در واقع فلسفه و حكمت اصيل را جزء آنچه او با آن سر و كار داشت، نمي دانست.
استاد آشتياني شارح صرف يا حكيمي مبدع؟
آيا استاد آشتياني صرفا يك شارح و حاشيه نويس و مصحح متون خطي است يا اينكه بدان اكتفا نكرده و خود نيز وارد عرصه شده و نوآوري هاي قابل توجه داشته است.
نا گفته نماند حتي آن دسته از انديشمنداني كه معتقدند استاد آشتياني ابتكار منحصر به فردي در حوزه فلسفه و عرفان نداشته به ارزش كار اين احياگر ميراث فرهنگي حكمي واقف بوده و به آن اذعان دارند. دكتر عبد الكريم سروش در اين باره مي نويسد: «قدر و موقعيت آشتياني بر ايرانيان- به ويژه كساني كه اهل فلسفه اند- پوشيده نيست و من به ياد دارم كه از دوران جواني در كار تحصيل فلسفه بودم، همه جا با نام و آثار او رو به رو بودم و بهره مي بردم. اگر بخواهم با صداقت درباره آشتياني قضاوت كنم، بايد بگويم كه سيد جلال الدين آشتياني فلسفي اي كه ايده خودش باشد و بر غناي فلسفه ايراني اسلامي افزوده باشد، ندارد ولي آقاي آشتياني از حيث تتبع مرد بسيار پركاري بوده و ما آگاهي مان پيرامون بسياري از فلاسفه ايراني كه مطرود بودند، مديون ايشانيم....».(30)
اما آنان كه به استاد نزديك بودند يا سمت شاگردي ايشان را داشتند يا در يكي از موضوعات مرتبط با آثار اين سيد جليل تحقيقاتي داشته اند، بر اين فرضيه صحه مي گذارند كه استاد آشتياني تنها يك شارح صرف نبوده و حرف هاي جديدي نيز براي گفتن دارد. اگر اصالت و نوآوري در انديشه را صرفا در انداختن طرحي نو و ايجاد يك نظام فلسفي بديع بي سابقه معنا كنيم، نه فقط استاد آشتياني بلكه بسياري از نام آوران فلسفه و حكمت را نمي توان مبدع و مبتكر و نوآور خطاب كرد ولي اگر اصالت و ابتكار را به معناي داشتن فهم فلسفي، درك جريانات فكري، قدرت هضم و شرح و تطبيق مباحث حكمي و ارائه تقريرهاي نوين و نيز نقد و تنقيح آنها بدانيم، به حق مي توان استاد آشتياني را با بسياري از بزرگان حكمت و معرفت برابر دانست. ضمن اينكه شرح هاي ايشان با شروح متداول فرق دارد و آراء تحقيقي در آن فراوان يافت مي شود. اين حكيم فقيد يك روايتگر صرف نبود؛ يك مصحح محض نبود؛ اهل اجتهاد معرفتي بود. خود اهل نظر بود و صاحب نظر و دستاوردهاي جديدي را به دنبال معرفت تقديم كرد.
نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت، اين است كه مقدمات و حواشي يا تعليقات ايشان گاهي عرصه بيان دقيق ترين و فني ترين مباحث علمي است و از شرح تشريفاتي متمايز است. به عنوان مثال در مقدمه كتاب «مجموعه آثار اعصار» بحث بسيار مهم وي راجع به حقيقت بدأ مستقلا قابل استفاده و شايسته تامل است (مجموعه آثار عصار، تأليف مرحوم سيد محمد كاظم عصار، با حواشي مقدمه و تصحيحي سيد جلال الدين آشتياني، تهران، انتشارات امير كبير، 1376 شمسي).
بنابراين تحقيقات حكمي ايشان منحصر در كتب فلسفي عرفاني مستقلي مثل «هستي از نظر فلسفه و عرفان» يا «شرح مقدمه قيصري» نيست بلكه مقدمات و حواشي ايشان نيز از ارزش زيادي برخوردار است؛ اگر چه ايشان هيچ گاه ادعاي نوآوري نداشت و راه خود را همان استمرار طريق گذشتگان مي دانست
و تخطي از اين ماموريت عظيم را بدعت مي پنداشت. به قول دكتر رضا داوري، «آشتياني بي تاب در طلب بود. اگر مي بينيد اين همه كتاب چاپ كرد و اين همه تصحيح كرد... او درد يافتن داشت نه داعيه تتبع».(31)
بهاء الدين خرمشاهي در مصاحبه اي حول اين مطلب كه آيا آشتياني نوآوري داشته يا خير، به خاطره اي اشاره مي كند كه طي آن از استاد محترم پرسيده بود كه آيا ايشان نوآوري داشته و حرف تازه يا نظريه اي آورده اند؟ استاد آشتياني با حالت خاص و غير منتظره اي مي فرمايد: «خير آقا! سخن پيشينيان كفايت مي كند. اگر كسي به شرح آنها هم توفيق پيدا بكند، قطعا اين سعادت عظيمي است تا چه رسد به اينكه حرف تازه اي! چه حرف تازه اي! خير».(32) با تمام اين اوصاف اگر به صورت تخصصي در مباحثي چون ولايت و خلافت حقيقت محمديه، عالم مثال و كيفيات آن، مباحث وجود و غير اينها وارد شده و به مقايسه آراي اين حكيم فرزانه با پيشينيان بپردازيم، عظمت كار اين فقيد سعيد روشن و هنر ايشان در تطبيق قواعد عقلي با واردات شرعي مشخص شده و سهم ايشان در برهاني كردن بسياري از مسائل مطرح شده در كتب عرفا آشكار مي شود.
وقتي از ايشان مي پرسند كه آيا حاج ملا هادي سبزواري نظر جديدي ارائه كرده است يا خير، مي گويد به صورت تاسيسي اصلي نه ولي وقتي به شرح مشكلات مي پردازد و از فكر خويش مايه مي گذارد؛ يعني خلاقيت داشته و ذهن خود را به كار مي گيرد. بعضي كتاب اسفار را مثل ضبط صوت درس مي دهند لكن تصرف ندارند. حاجي تصرف داشته و حواشياش بيشتر محققانه است تا توضيحي محض. به عقيده ايشان اگر در پي حرف نو و بي سابقه اي باشيم، بعد از ملاصدرا پيدا نمي كينم.(33)
شايد بتوان همين مختصات را با اندكي تغيير در مورد خود استاد هم پياده كرد و او را حكيمي خلاق ناميد كه تقريرها و تبيين هايش ابداعي است.
يكي از كارهاي بديعي كه در آثار سيد جلال الدين آشتياني قابل رصد است، پرداختن به زندگيامه علمي و تبار شناسي استادان بزرگ عرفان و فلسفه است و با اين كار سلسله استادان و شاگردان آنها مشخص مي شود و در انتقال مكاتب فلسفي و شناختن حلقه هاي مفقوده سير حكمت، راهگشاست. بسياري از شخصيت هاي بي بديل اين مرز و بوم كه از آنها هيچ اطلاعي در دسترس نيست، با مراجعه به آثار اين حكيم الهي به راحتي قابل شناسايي و ارزيابي فكري هستند. بحث اين قسمت را با نكته اي مهم در ارزيابي شخصيتي و علمي استاد آشتياني از زبان دكتر غلامحسين ديناني به انتها مي بريم كه در مراسم بزرگداشت آن حكيم فرزانه تاكيد داشتند كه بر خلاف بسياري از رشته هاي علوم در آنها آدم هاي مهم كساني هستند كه به جواب هاي مهم و درست رسيده اند اما در فلسفه، فيلسوفي مهم است كه سؤال هاي خوبي مطرح مي كند نه جواب خوبي. به عقيده دكتر غلامحسين ديناني براي استاد آشتياني سؤالات فلسفي مهمي مطرح بوده كه او را در حكمت اسلامي عصر ما بي نظير ساخته است.(34)
كيفيت تصحيحات استاد آشتياني
«برخي تصحيحات را فقط در چاپخانه انجام مي دهم» بر شيوه تصحيح ايشان خدشه وارد ساخته و آن را غير علمي مي دانستند.(35)
حسن لاهوتي كه از نزديكان صميمي استاد آشتياني بودند، در واكنش به اظهار نظر فوق مي فرمايد: «اول اينكه مي فرمودند كه برخي تصحيحات را فقط در چاپخانه انجام مي دهم، به احتمال قوي منظورشان تصحيحات مطبعي بوده است. شايد ضمن اين كار گاهي هم به تصحيح استحساني نكاتي جزئي در متن مي پرداختند ولي تصحيحي علمي و انتقادي را در منزل انجام مي دادند. به اين صورت كه نسخه هاي مختلف را دور خود مي چيدند، به مقابله آنها مشغول مي شدند و اصح عبارات را بر مي گزيدند و اختلاف نسخ را در ذيل صفحات مي آوردند».(36)
البته بيان اختلاف نسخ در ذيل صفحات به ندرت مشاهده مي شود اما در بيشتر آثار اين گونه نبوده كه چند نسخه را كنار هم بگذارند و در پانوشت نسخه بدل ها را بنويسيد بلكه قدرت استدلال، استشهاد و تجزيه و تحليل استاد فرزانه به حدي بوده است كه بين عبارات مختلف در نسخه هاي متفاوت واژه دقيق و اصلي را به مدد دانش و درك عالي تشخيص داده و از بيان عبارات و جملاتي كه عده اي از پژوهشگران جديد، بيان آنها را در پانويس از شروط تصحيح علمي مي دانند، خودداري مي كردند؛ بنابراين تصحيحات استاد آشتياني بيشتر اجتهادي بوده اند كه بازنگري و تدوين مجدد آنها از ارزششان نمي كاهد. غالب منابعي كه استاد آشتياني تصحيح كرده است، مربوط به دو حوزه عرفان و حكمت و به طور مشخص عرفان عقلي و شهودي محيي الدين و حكمت متعاليه صدر است. اگر چه برخي به شيوه تصحيح ايشان انتقاد كرده اند اما بايد توجه كرد كه اين زحمات در دوراني كشيده شده است كه نه تنها شيوه مرسومي از تصحيح متداول نبوده بلكه اساسا سنت تصحيح در ميان حكيمان مهجور و متروك بوده است. به قول دكتر نصر كيست كه بتواند سهم بزرگ آشتياني را در احياي تفكر ملاصدرا كه اكنون همه در جست و جوي آثارش هستند انكار كند؟ هنگامي كه به مناسبت چهار صدمين سال ولادت او به اشاره علامه طباطبايي قرار شد آثاري از او چاپ شود چه آثاري از اين حكيم بي بديل در دسترس بود؟ اكنون پس از گذشت چندين دهه شايد فراموش شده باشد كه در آن زمان به جز اسفار و شواهد و چندين رساله سنگي كه نادر بودند، دسترسي به رساله هاي صدرا امكان نداشت، مگر براي آنان كه مي توانستند از نسخ خطي استفاده كنند. اين امر در مورد رسائل حاجي سبزواري نيز صادق است و بسياري از آثار او اول بار توسط آشتياني و با تحليل و نقد دقيق منتشر شد. همچنين در حوزه عرفان ابن عربي و شاگردان او نقش استاد انكار نشدني است كه در راس آنها شرح مقدمه قيصري است كه دوره اي كامل از عرفان عملي به زبان فارسي است. نبايد فراموش كرد كه استاد آشتياني حكيمي است كه مصحح است و نه فقط مصححي كه قرابتي با متن ندارد و با فلسفه و عرفان بيگانه است. از بدايع كارنامه استاد آشتياني اين است كه اشتغال ايشان به اين امر مهم، ضرورت حفظ و احياي آثار گذشتگان را بيش از پيش خاطر نشان ساخت و راه را براي پژوهش هاي بعدي هموار ساخت و بسياري از حكما و مكاتب كه سابق بر اين كسي از آنها اطلاعي نداشت، اكنون مورد شناخت همه قرار گرفته اند.
با وجود اينكه هنر استاد آشتياني در احياي مواريث كهن و تتبع و جست و جو در ميان كتاب ها و نسخه هاي خطي، بر كسي پوشيده نيست و همگي اذعان دارند كه در واقع استاد بزرگوار كشف المحجوب كرده و با پاسداشت سنت توانسته غبار نسخ را از ميراث معرفتي اسلام و ايران بزدايد لكن خود ايشان با نهايت تواضع و پارسايي نقايص كارها را بيان مي كنند و اعتقاد دارند در تصحيح و احياي مواريث، علاوه بر اطلاعات وسيع و مايه هاي علمي، معاضدت و ياري و همكاري چندين دانشمند به همراه فراهم بودن تجهيزات و وسايل لازم، صرف هزينه هاي مادي و در اختيار داشتن نسخ متعدد از شروط لازم است.(37)
در جاي ديگر متذكر مي شوند كه به تصحيح و نقد آثار ديگران به نحو مستقل علاقه اي ندارند لكن چون به آثاري نفيس دست مي يابند از انصاف به دور مي دانند كه به نشر آن اقدام نكنند. اين بزرگوار مي فرمايد: «... از براي بنده تأليف ده جلد كتاب فلسفي و عرفاني از تصحيح يك كتاب از استادان بزرگ و عاليقدر بسيار آسان تر است».(38)
متوني كه استاد آشتياني بر آنها شرح و تعليقه زده و تصحيح كرده است، همگي در زمره دشوارترين و فني ترين منابع فلسفي و عرفاني اند. از كثرت آثار احيا شده توسط وي آشكار مي شود كه عمري در جست و جوي منابع اصيل اسلامي و نسخ خطي بوده تا غبار فراموشي را از آنها بزدايد. اين كار از عهده كسي بر مي آيد كه در وهله اول ادبيات عرب و فارسي را خوب بشناسد، ثانيا فلسفه، عرفان، كلام و منطق را استادانه بداند و ثالثا بر كل مسير حكمت به عنوان جرياني ممتد و پويا اشراف داشته باشد و تاثير و تاثرات نحله ها را بيابد و او بحق چنين بود.
بسياري از نسخ خطي در گوشه و كنار كتابخانه هاي شخصي و غير شخصي داخل و خارج كشور در آستانه نابودي و فراموشي بودند كه با تلاش مجدانه اين مرد الهي از امحا نجات يافتند و فراروي مشتاقان حكمت و فلسفه و عرفان قرار گرفتند.
بر اثر اين تلاش ها و دلسوزي هاست كه امروزه در اغلب تحقيقات، پژوهش ها، پايان نامه ها و رساله هاي مرتبط با حوزه فلسفه و عرفان رد پايي از آثار او به صورت مستقيم يا غير مستقيم به چشم مي خورد و در بسياري ارجاعات نام وي مي درخشد.
استاد محترم گاهي خاطر نشان مي سازند كه در كتابخانه هاي كشور تركيه كتاب هايي هست كه حتي يك بار هم چاپ نشده و بيشتر افراد از آنها بي خبرند؛ بنابراين تلاش پيگير جهت صيانت از فرهنگ ناب اسلامي را امري لازم و ضروري مي دانند.(39)
ارزيابي نهايي
جست و جوي استادان و گرامي داشتن ايشان نشان از روحيه سنت طلبي و وفاداري به اندوخته هاي ارزشمند پيشينيان داشت؛ امري كه باعث شد استاد آشتياني در احياي آثار آنان و نشر و گسترش افكارشان درنگ را جايز نداند. براي دانشمندان ذوالفنوني چون او نگاشتن كتاب هاي متعدد در موضوعات مختلف كاري سهل و آسان بود لكن با نيت خالص، قدم در وادي سخت و پر زحمت احيا و تصحيح نسخ نهاد و عرصه هايي را كه به ندرت مورد پرسه محققان واقع مي شود، مورد كاوش و كنكاش عميق و ژرف خود قرار داد.
پرداختن به تاريخ فلسفه و عرفان و تدوين مراحل سير جرياناي حكمي و شفاف سازي حلقه هاي مفقوده آن- خصوصا از دوره ملاصدرا به بعد- ابتكاري ارزشمند است كه در دنياي معاصر نظيري را براي آن نمي توان يافت. نگاه استاد آشتياني به پديده هاي واقع شده در تاريخ حكمت همانند نگاه مورخي صرف نيست كه تنها به روايت و حكايت بسنده شود بلكه از منظر دانشمنداني است كه خود مرد ميدان حكمت و فلسفه و عرفان بوده و تمامي عوامل و رويدادها را كه در انتقال مشربي يا انحطاط مسلكي نقش داشته با تمام زوايا بررسي كرده و دسترنج خود را به صورت سهل الهضم در اختيار پژوهندگان قرار مي دهد.
استاد آشتياني از معدود بزرگاني است كه ماحصل درس و بحث حوزه را شخصا وارد فضاي دانشگاه كرد و همانند بزرگاني چون مرحوم عصار و شهيد مطهري، نسل جديد را نيز از اين چشمه جوشان سيراب كرد. هنر استاد محترم در تربيت شاگردان خارجي اي چون ويليام چيتيك، ايزوتسو، ماتسوموتو، يحيي بنو و ديگران و نيز مراوده و همكاري با دانشمنداني چون هانري كربن معارف غني اسلامي را به نحو بي سابقه اي به دنياي غرب شناساند، ذهنيت و طرز نگاه غربيان و مستشرقان را نسبت به علوم اصيل اسلامي و نقش محوري ايران در رويش و گسترش اين معارف تغيير داد و راه را براي پژوهش هاي بعدي هموار ساخت.
استاد آشتياني در اسفند ماه 1376 توسط فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران به عنوان «دانشمند برجسته» انتخاب شد و در بهمن ماه 1377 جايزه شانزدهمين دوره كتاب سال جمهوري اسلامي ايران را به مناسبت انتشار كتاب شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم دريافت كرد. در سال 1380 هم موفق به اخذ نشان درجه يك دانش از رئيس جمهور اسلامي ايران شد و كه همه اينها تنها اندكي قدر شناسي از مقام و منزلت اين شخصيت عالي قدر است.(41)
در پايان مي توان مهم ترين برجستگي ها و خدمات استاد آشتياني را اين گونه خلاصه كرد:
1- تلاش نستوهانه در راه احياي تراث حكمي و معرفتي به ويژه از دوران صدر المتألهين به بعد و خصوصا در قرون 12 و 13 كه ابهام در چگونگي انتقال مسالك و كيفيت نضج و نمو مشارب بر كسي پوشيده نيست. بسياري از متون رايج در حوزه ها و دانشگاه هاي امروز حيات خود را مرهون تلاش هاي استاد آشتياني در احياي نسخ خطي اند كه روزگاري در گوشه كتابخانه هاي
شخصي و غير شخصي در حال امحا و نابودي هستند.
2- اهتمام تام و تمام به تاريخ فلسفه و حكمت الهي به عنوان بخشي از هويت حوزه فكر و انديشه به گونه اي كه روايتگر اين جريان، خود صرفا مورخ نيست بلكه حكيمي است آشنا به فنون غواصي در اين درياي مواج. تبار شناسي پيشينيان در ساخت ذهني استاد آشتياني جدا و منفك از متن فلسفه و عرفان نيست و در شناخت و راز گشايي مسائل و مباني حكمي نقش بسزايي دارد.
3- ارائه تقريرهاي بديع و ماندگار از براهين حكماي گذشته كه حاكي از تسلط اين استاد فقيد بر آراي گذشتگان و هضم عميق و دقيق انظار آنان است. نزد اهل بصيرت روشن است كه عرضه تقرير بكر و منحصر به فرد با يك نقد و تبيين اصيل، خود نوعي ابداع است. اين هنر آشتياني در مباحث وجود و به ويژه بحث اصالت وجود نمود بيشتري دارد.
1- آشتياني، سيد جلال الدين. منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، ج 1،2،3،4 قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1378.
2- شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم. ج5، قم: بوستان كتاب، 1375.
3- نقدي بر تهافت الفلاسفه غزالي. قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1378.
4- جمشيدي، حسن در حكمت و معرفت، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385.
5- خسرو پناه، عبد الحسين. شريعه شهود. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385.
6- سبزواري، حاج ملا هادي. رسائل حكيم سبزواري. تعليق و تصحيح و مقدمه: سيد جلال الدين آشتياني. تهران: انتشارات اسوه، 1376.
7- شيمل، آن ماري. شكوه شمس . مقدمه: سيد جلال الدين آشتياني، ترجمه: حسن لاهوتي، ج2، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1367.
8- شيرازي، صدر المتالهين الشواهد الربوبيه في المنهاج السلوكيه، قم: بوستان كتاب، 1382.
9- صاحبي، محمد جواد. جلال حكمت و عرفان. يادنامه: سيد جلال الدين آشتياني، قم: احياگران، 1382.
10- عصار، سيد محمد كاظم. مجموعه آثار عصار. حواشي مقدمه و تصحيح: سيد جلال الدين آشتياني، تهران: امير كبير، 1376.
11- عنايت، حميد. تفكر نوين سياسي اسلام. ترجمه: ابوطالب صارمي، تهران: امير كبير، 1362.
12- فاني، كامران. رده BBR فلسفه اسلامي، تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1382.
13- فرغاني، سعيد الدين سعيد. مشارق الدواري. مقدمه و تعليقات: سيد جلال الدين آشتياني، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1379.
14- كديور، محسن و محمد نوري. مأخذ شناسي علوم عقلي، تهران: انتشارات اطلاعات، 1378.
15- لاهيجي، بهايي. رساله نوريه در عالم مثال. مقدمه تعليقات و تصحيح. سيد جلال الدين آشتياني، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1372.
16- محمد خاني، علي اصغر و حسن سيد عرب. خرد جاودان. تهران: نشر و پژوهش فروزان، 1377.
17- ملكي، محمد. در امتداد فلسفه و عرفان. تهران: نشر هستي نما، 1384.
18- زندگينامه و خدمات علمي فرهنگي مرحوم استاد سيد جلال الدين آشتياني. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1384.
19- آشتياني، سيد جلال الدين، «پيرامون تفكر عقلي و فلسفي در اسلام»، كيهان انديشه، يك، (مرداد و شهريور 1364)، ص 25-12.
20- آشتياني، جلال الدين. «شوارق اثر تحقيقي ملا عبد الرزاق لاهيجي». وقف ميراث جاويدان، يك، (بهار 1372): ص 42-38.
21- آشتياني، جلال الدين. «ملا صدرا حكيمي متأله فريد در برهانيات و ناظر هوشمندي در عرفانيات»، خردنامه صدرا، 2، (شهريور 1374): ص 19-13.
22- خرمشاهي، بهاء الدين. «او خود سنت بود»، اطلاعات حكمت و معرفت، 2، (ارديبهشت 1385)، ص 11.
23- خرمشاهي، بهاء الدين. «چرا آشتياني از سنت فراتر نرفت»، شرق، 3(ارديبهشت 1384)، ص 11.
24- سيد عرب، حسن. «پير پيدا، تأملي در مقام آشتياني در تاريخ حكمت و عرفان اسلامي»، شرق، 3 (ارديبهشت 1384)، ص 12.
25- صدوقي سها، منوچهر. «عارف بالذات، فيلسوف بالعرض». اطلاعات حكمت و معرفت. 2، (ارديبهشت 1385)، ص 18-17.
26- لاهوتي، حسن. «صداي پاي جبرئيل در آثار آشتياني نيكوسير»، اطلاعات حكمت و معرفت، 2، (ارديبهشت 1385)، ص 15-11.
پي نوشت ها :
1- كامران فاني، رده BBR فلسفه اسلامي، تهران: انتشارات كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1382، صص 57-55.
2- محمد باغستاني، «جايگاه آشتياني در تاريخ فلسفه اسلامي»، گرد آور: عبد الحسين خسرو پناه، شريعه شهود، تهران:پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385، (صص 168-151.
3- سيد جلال الدين آشتياني، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، پيشين، ج4، ص 448، پانويس.
4- رسائل حكيم سبزواري ص 98.
5- پاورقي سيد جلال الدين آشتياني، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، پيشين، ج1، ص12-11.
6- پاورقي همان، ج2، صص 22-20.
7- همان.
8- رسائل حكيم سبزواري ص 59.
9- ص 406 در حكمت و معرفت.
10- سيد جلال الدين آشتياني، «شوارق»، اثر تحقيقي: ملا عبد الرزاق لاهيجي، وقف ميراث جاويدان، يك، بهار 1372: ص 42-28.
11- سيد جلال الدين آشتياني، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران،پيشين،ج2،ص13. 12- همان، ج2، ص542 پانويس.
13- بهايي لاهيجي، رساله نوريه در عالم مثال، پيشين، صص 39-38 پانويس.
14- سعيد الدين سعيد فرغاني، مشارق الدراري، مقدمه و تعليق: سيد جلال الدين آشتياني، پيشين، ص 22، مقدمه.
15- صدر الدين شيرازي، المظاهر الالهيه، پيشين، 15، مقدمه.
16- صدر الدين شيرازي، رسائل فلسفي؛ «المسائل القدسيه»، پيشين، ص 4، مقدمه.
17- ص 372 در حكمت و معرفت.
18- سيد جلال الدين آشتياني، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، ج 2، صص 22-20.
19- همان.
20- بهايي لاهيجي، رساله نوريه در عالم مثال، پيشين، ص 35.
21- سيد جلال الدين آشتياني، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، ج يك، صص 18.
22- حميد عنايت، تفكر نوين سياسي اسلام، ترجمه: ابوطالب صارمي (تهران: انتشارات امير كبير، 1362)، ص 35، مقدمه.
23- عبداللّه جوادي آملي، «پيام به همايش بزرگداشت استاد آشتياني»، فروغ انديشه، دهم و يازدهم، [بي تا]: صص 86-91.
24- بهاء الدين خرمشاهي، «چرا آشتياني از سنت فراتر نرفت» شرق، سوم ارديبهشت 1384.
25- حسن سيد عرب، «پير پيدا تأملي بر مقام آشتياني در تاريخ حكمت و عرفان اسلامي»، شرق، (ارديبهشت 1384).
26- علي اصغر محمد خاني و حسن سيد عرب، خرد جاويدان، پيشين، ص 11 19-11.
27- همان.
28- غلامحسين ابراهيمي ديناني، «پيرامون شخصيت استاد آشتياني»، شرق، ارديبهشت 1384.
29- غلامرضا اعواني، «سخنراني در مراسم بزرگداشت استاد آشتياني در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران»، شرق، سوم ارديبهشت 1384.
30- عبد الكريم سروش، «ويژه بزرگداشت استاد آشتياني»، اقبال، (فروردين 1384).
31- رضا داوري، «گزارشي از مراسم بزرگداشت استاد سيد جلال الدين آشتياني در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران»، شرق، 3، ارديبهشت 1384.
32- بهاء الدين خرمشاهي، «او خود سنت بود»، يادنامه سيد جلال الدين آشتياني، اطلاعات حكمت و معرفت، اطلاعات، 2، ارديبهشت1385: ص 11.
33- حسن جمشيدي، در حكمت و معرفت ص 457.
34- غلامحسين ابراهيمي ديناني، «گزارشي از مراسم بزرگداشت سيد جلال الدين آشتياني در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران»، شرق، 3، ارديبهشت 1384.
35- لاهوتي، «صداي پاي جبرئيل در آثار آشتياني نيكوسير»، مصاحبه: محمد جواد ادبي با حسن لاهوتي، اطلاعات، ارديبهشت 1385.
36- همان.
37- سيد جلال الدين آشتياني، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، پيشين، ج2، ص 15-14.
38- همان، ج3، صص 21-20.
39- سعيد الدين سعيد فرغاني، مشارق الدراري،پيشين، ص 107.
40- غلامحسين ابراهيمي ديناني، «بزرگداشت استاد آشتياني در مؤسسه پژوهش حكمت و فلسفه ايران»، شرق، 3، ارديبهشت 1384.
41- محمد ملكي، در امتداد فلسفه و عرفان، تهران: نشر هستي نما، 1386، ص 254.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}